مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

عشق من و بابایی

دوازده ماهگی مبارک

سلام عزیز دل مامان.یکسالگیت مبارک.انشالله جشن دویست سالگیت دیروز بردیمت واسه واکسن.وزنت یازده کیلو شده.قدت 77.و دور سر همون.دور سرت اینقد رشد کرده که چهار پنج ماهم رشد نکنه بازم بالاتر از نموداره . ماشاللله همشون بالاتر از نمودارن.خانومه گفت خیلی رشدت خوبه نیازی به چکاپ واسه ماهای  بعد نیست.ولی من گفتم دوست دارم چکاپ شه.یادگاری میمونه.خلاصه گفت پانزده ماهگی بیار واکسنتم زدن اینقد بابا ادا در اورد نفهمیدی یکم از جا پریدی.بعد خونه اومدنم فقط بازی کردی و خدارو شکر تب هم نکردی.عزیزم روزای با تو بودن خیلی داره زود میگذره.دلم واسه حاملگی و نوزادیت تنگ شده.خیلی گریه میکردی و مدام مجبور بودم بگردونمت ولی بازم برام شیرین بود.مامان فدات شه.من با...
28 شهريور 1393

سومین و چهارمین دندان مبارک

بیست و نه مرداد نود و سه دومین دنانتم جوانه زد.قربون دندنای خوشگلت برم من.سی و یک مرداد نود و سه اولین بار تونستی از ارتفاع بیایی پایین.میتونستی بری بالا ولی نمیتونستی پایین بیای.هر کی هر چی میگه تقلید میکنی.اون روز مامان بزرگ من میخواد پاشه میگه یا علی.تو هم پا میشی میگی یاااااا عََ.تو جمع اول که رسیدیم نمیذارم کسی بغلت کنه تا اخر میگی ومیخندی.یکی از بچه های فامیلمون اومده بود رفته بوی هولش میدادی بعد که اون شلوغسشو شروع کرد رفتی نشستی یه طرف از کارای با مززه ت بگم.اگه حواسمون بهت نباشه زود سرتو نشون میدی یعنی سرم درد کرد.باز اگه نگات نکردیم نقطه ضعفمونو پیدا کردی.زود بینیتو نشون میدی.همه میان پیشتو بوست میکنن.هر کاری میگم میکنی.میگم کنتر...
1 شهريور 1393
1